Sunday, August 27, 2017

تورکمنلرینگ یاقین تاریخینا دگیشلی کأبیر فاکتلار

تاریخ عئلئملارئنگ کاندیداتی- آقمئرات گورگنلی
تورکمنلرینگ یاقین تاریخینا دگیشلی کأبیر فاکتلار
  
ناصرالدين شانينگ دؤورینده اساسلاندئرئلان دارالفنون مدرسه سينه فرانسه دن «مسيو بــُهلرBoler» ديين معلم گتريتيأر. اول بو مدرسه نينگ حاربى معلمى حؤكمينده تورکمنلرینگ استراته گیک پازیسیالارینی اؤورنمک اوچین كوميش دپأ و خوجه نفـسه ایبریلیأر. توركمنلرينگ موغیرا گتیريلمگى اوچین! اول حؤکومته شئیله ماصلاحات بریأر:
« حال بيان مىكنيم استحكام و انضباط صحرا و رود گرگان را بطوريكه يا تركمان مطيع و رعيت مخصوص دولت علــّيه شوند و يا آنكه از آن صحرا بكلى بيرون بروند. در تحت چند نمره:
نمره اول: بايد بنا نمود قلعه اى در آق قلعه كه مشتمل باشد از هيجده فـرونت باستيان[واحد نظامى- گ] و نشاندن جماعتى از رعايا[فارسلار- گ] در آن.
نمره سوم: بايد بندى بر رود گرگان بسته و ساخته شود تا آبى را كه به كميش تپه ميرود سه[بخش] كند و تركمانان در آن محل بىآب بمانند.
نمره چهارم: در آن بند قلعه بنا نموده، جمعى از رعايا[فارس- گ] را در آن نشاند تا جلوى تركمان بگيرد.
نمره دهم: بايد بندرى به جهت تجارت آن طايفه مشخص شود تا بجز آن بندر بجاى ديگر نروند و بعد از ساختن مراتب مسطوره و اتمام بناهاى مزبوره و اطاعت آن جماعت و طايفه ضاله بايد بقدر نصف آنها را از محل مسكن و نشيمن خودشان كوچانيده به اطراف و اكناف ولايات ممالك محروسه[اسمى از مملكت واحدى در كار نيست، بلكه ممالك است- گ] ايران پراكنده و متفرق نمود و مسكن داد و در عوض آنها، از ساير ولايات، رعيت به مقام[بجاى] آنها فرستاد»
(سفرنامه بهلر- جغرافياى رشت و مازندران. بكوشش ع.خداپرست. نشر توس. تهـران 1356)
                                                       ********
     بو مسئله نى رضاقليخان هدايت هم 1852- نجى يـئـلدا، حیوا ایبریلن ماحالی آق قالا باراسیندا غایتالایار:

«الحق صحراى گرگان بهترين زمينهاست و از وفور آب و قوت زمين و استعداد خاك، حاصل آنجا را كمال ريع است ولى طايفه تركمان احيانا بقدر احتياج و ضرورت گاهى زراعت نمايند. اگر رعاياى زارع[فارسها- گ] در آنجا نشينند حاصل آنولايت مملكتى را كفايت كند.»
(سفارت نامه خوارزم. بكوشش على حصورى. نشر فرهنگ و زبان ايران. چاپ اول 1356. ص 37)
                                   ****************
سورگين اتمك و توركمنلرى يوردونگ باشغـا يرلرينه گؤچـــورمك سياسات
  توركمنلرى باشغـا يره گؤچورمك سياساتينى، ناصرالدين شاهدان اوزال، محمدشاه قاجار ده عامالا آشيريپدى. حأضير تهـرانينگ گوندوغاریندا « توركمن ده» آديندا بير اوبا بار. بو يردأكى ياشولىلارينگ آيتماقلارينا گؤرأ اولارينگ آتا- بابالارينى محمدشاه ضامون حؤكمينده تهـرانه گتريپ، شو يرده گؤز بنديليكده ساقلاپدير.
 توركمنلرینگ اؤز توپراقلاريندان گؤچريليپ ورامينه و قـزوينه سورگون ادیلیشی باراسيندا داشارى يورتلى سياحاتچيلار اؤز يادلامالاريندا بلأپ گچيپديرلر. 1851- نجى يـئـلدا انگلستــــانينگ باش ايلچيسىنينگ عيالى مــرى شل Lady(Mary) Sheil:
 « فارسلارينگ دورموش و ياشايـشينا قيـسغـاچا باقيش» : Glimpess of life and Manners in Persia
آدلى يادلاماسيندا شئيله يازيار:
« فوريه 1851: يكى از مسائلى كه خيلى باعث كنجكاوى من ميشود وجود عده اى از زنان تركمن در تهـران است كه شوهـرانشان را به عنوان گروگان از قبيله " گوكلان" در پايتخت نگهدارى ميكنند در حدود چهل پنجاه خانوار از اين قبيله را در تهـران نگهداشته اند تا از سركشى افراد آنان جلوگيرى كنند در اينجا با آنها مثـل زندانيها رفتار مىكنند و حتى اجازه خروج از دروازه هاى شهـر را هم به آنان نمىدهند آنان بسيار پژمرده و از اين بابت فوق العاده ناراضى هستند
 زنان تركمن گروگان در تهـران، كه اغلب به صورت اشخاص بىهدف در محلات شهـر سرگردان هستند، بدون توجه به شرايط محيط، حتى چادر هم بسر نمىكنند. لباس آنها معمولا يك شكل و يك فرم است و شامل شلوار تنگ قرمز همراه با جليقه يا كتى قرمز رنگ از پارچه زبر مىباشد كه بسيار دراز است و اغلب تا پايين زانو مىرسد و سر وگردن خود را نيز با چارقد زرد رنگـى مىپوشانند
 تركمنها حرص فراوانى به چپاول دارند و اينگونه ستمگريها جزء طبيعت  و خصيصه زندگيشان بشمار

مىآيد. يكى ديگر از خصوصيات ذاتى تركمنها در اينست كه آنها در عين اينكه مهمان نواز هستند امكان دارد كه پس از پذيرائى از مهمان خود او را بگيرند و به صورت برده به ديگران بفروشند [گنگ قالمالى زات- آ. گ].»
(خاطرات ليدى شل. ترجمه دكتر حسين ابوترابيان. چاپ اول 1362. نشر نو. تهـران. صص169-167)
  ناصرالدين شاه قاجارينگ دؤرينده همدانينگ قره گؤزلى طايفه- سىنينگ باى ماشغـالاسيندان بولان  حــاربى سركرده عبدالله خان قره گوزلو 1292ق يـئـليندا مارى توركمنلرىنينگ آراسيندا بولوپدير. اونونگ يادلامالارى قـولايدا يؤريته بير كتاب بولوپ چاپ اديلدى. اول توركمنلر باراسيندا  شئيله ديـيپدير:
«چون طوايف تركمانيه از قديم الايام وحشى و بىتربيت بوده و هيچ وقت اطاعت سلطانى را به ميل و خاطر قبول نكرده اند، پـيوسته خاين و خائف در صحراهاى دوردست شمال ايران و دو طرف آن مانند سباع و بهايم متردد بوده آداب و رسوم و قواعد زندگانى را به هيچ وجه تحصيل نتوانسته اند نمود، لهذا تاريخى كه گزارش حالات قديمه آنها را حاكى تواند بود در دست ندارند مگر اينكه چيزى جوانان از پـيران شنيده و به اولاد خود گفته باشند. در اين صورت مسلم است كه اعتماد صحت به اقوال آنها درباب گذشتگان نيست
در اغذيه كثيف تر از طايفه تراكمه هيچ طايفه را نمىتوان تصور نمود چون اين مردم بدبخت جان سخت به كلى از رسوم انسانيت و قواعـد زندگـى بىبهـره اند لهذا قاعده عروسى و ضيافت آنها نيز كه كمتر شباهت به كار انسان دارد خالى از غرابت نيست
اما آنچه غلامزاده  فدوى به طور تحقيق از حالات آنها دريافت نمود، حدود ايران كه بحمدالله از بيم شمشيرهاى كج قزلباش- كه اطراف ممالك[تا آن موقع حرفى از يك مملكت-ايران نيست- گ] را به منزله سدى سديد است- سالهاست كه از مفاسد آن مأجوج صفتان مقرون ما نيست و امان است، ليكن احتمال كلى بلكه يقين قطعى دارد بدليل اينكه كشيدن غليان ترياك كه معروف به وافور است با كمال بىمناسبتى در ميان آن بهايم جارى و معمول شده است و روز به روز هم ظهـور بروز اين مرض در آنجا بيشتر مىشود اغلب مرد و زن و بزرگ و كوچك ايل به آن كار بدعاقبت عادت كرده و از همه شغلهاى ديگر باز مانده اند. مسلم است كه پس از سرايت به همه ايل آخر كارشان به كجا مسخر خواهد شد. عجالتا كه اين دود از دودمان اوتميش و توغـتاميش[تكه] بلند شده است»                      
 (ديار تــركمن: سفرنامه پسر اعتماد السلطنه: عبدالله قره گوزلو. بكوشش حسين صمدى. قائم شهـر 1371. صص31، 79، 93، 95)  
     عمومان قاجارلار دؤريندأكى أهلى كتابدير اثرلرده يكجه گزه ك ده توركمنلرينگ آدلارى دوغـرى- درست توتولمان الميداما اولارا «طايفه ظاله، وحشى، دزد و » ديليپـدير.   ايران تاريخچيلارى اؤز اثرلرينده  توركمنلرى باسماچى، تالانگچى، فارس اوتروملى اوبالارا هجوم اديأن اديپ گؤركزيپ گلديلر. گلينگ بو تهمتلرى ميرزا ابراهيم آدلى سياحاتچىنينگ 1859- نجى يـئـلـينگ مارت آيئندا گؤرنلرى بيلن دنگشديره يلينگ شوندا کیمینگ غارتگردیگینی گؤره رسینگیز:
«در 27 شهـر محرم الحرام سنه 1274جعفرقليخان[حاكم استراباد- گ] با جمعى از سواره پياده بجنوردى و جاجرمى و نردينى و سواره بسطامى و كودارى[گاودار= كوليهاى دوره گرد- گ] و با فوج صارم الدوله و دو عراده توپ عدوكوب از بسطام به عزم تاخت يموت استراباد حركت نمود شب 29 شهـر مزبور از دروازه سبزه مشهد استراباد به محلات تركمان روانه و به سياه آب[قره سو] رسيد.
اول طلوع صبح از آنجا ايلغـار كرده اوبه هاى درياقليخان كه خان كل طوايف جعفرباى است[را] احاطه كرد لشكر بناى غـارت و گرفتن اسير گذاشتند. قريب چهارصد زن و بچه و مرد دستگير شد[لشكر را باش با كى مىجنگد- گ] و اموال زياد بدست آمد. بقرار بيست نفر از طوايف تركمان مقتول و پانزده نفر از لشكر اعليحضرت پادشاهى زخمدار شد. مقرب الخاقان ايلخانى به قدر يك ساعت نجومى در ان مكان ايستاد كه خلق[لشكر] از گرفتن مال و دستگير نمودن اسير فارغ البال گرديدند، از آنجا با مال و اسير و و اسباب پنج[ساعت] از روز گذشته وارد شهـر استراباد گرديدند.
اسرا را در خانه هاى اهالى بلد سپردند و مال و اسباب كه لشكريان در دست داشتند، تماما را هيچكس از آنها مطالبه نكرد مگر اسيرها را»
(ميرزا ابراهيم: سفرنامه استراباد و مازندران و گيلان و 1275ق. بكوشش مسعود گلزارى. بنياد فرهنگ ايران. تهـران 1355. صص 67 و 68)
******************
       نمس(آلمان) ديليندن فارسچا ترجمه اديليپ، تهـران انيورسته- تىنينگ مركزى كتابخاناسيندا ساقلانيان بير كتابچه ده توركمنلر باراسيندا آيلئغـانچ ماغلومات بريليپدير:
« در سنه 1861 يك دسته از تراكمه در نزديكى مشهد به اسارت سربازان ايرانى در آمدند. صد نفر آز آنها را دستگير كرده، با بند و قـل و زنجير پاى پياده از مشهد به تهـران آوردند كه آنها را در آنجا تيرباران نمايند. و اين براى ايرانيها جشنى بود. وزرائى كه اين جشن را تهيه  نموده بودند اين بيچارگان را به ديوارهاى قلعه شهـر بسته و مقرر داشتند كه سربازان پياده نظام به مسافت سيصد قدم آنها را تيرباران نمايند. سربازان ايرانى كه خيلى ناقابل بودند و چندان عادى به تير انداختن نبودند خيلى به وضع بد بر اين اشخاص تير خالى ميكردند. سربازان از صبح شروع و به اينكار نموده بودند و هـرگاه وزراء و مأمورين اروپا محض انسانيت توسط[واسطه] نكرده بودند كه سربازان تيرانداز نزديكتر بايستند تا اينكه اين رفتار حزن انگيز زودتر باتمام رسد، اين عمل مدتى طول مىكشيد. معهذا تيراندازى تا وقت غروب بطول انجاميد. اگر گلوله، بندى را كه تراكمه به آن بسته شده بودند مىگسليدند، اغلبى از آنها كه باز مىشدند خودشان به طرف دهنه تفنگها پيش مىرفتند، محض آنكه زودتر صدمات خود را به انجام رسانيده و جان خود را تسليم نمايند.
در سنه 1875 برادر پادشاه كه تازه حاكم خراسان شده بود به مشهد آمد. به جهت ورود او سلام مخصوص منعقد شد. جميع صاحب منصبان بزرگ حضور بهم رسانيده بودند. در آن روز بقدر بيست نفر تركمان اسير به حضور او آوردند و مقرر شد كه آنها را به سرنيزه كشيده، بهـوا بلند كرده و به اين وضع در ميان بازار گردانيدند.
حاكم استراباد در سنه 1867 يك نفر از تراكمه معتبر آتاباى كه موسوم به شوال؟ خان بود را دستگير كرده و بدون جهت عمده او را تيرباران نموده بود.»
(حرره محمود عراقى بزچلوئى. سنه 1299. نسخه خطى شماره 5261 كتابخانه مركزى دانشگاه تهـران)
                                                           *******************


باشـــلارى كسيليپ تهـرانه گتيريلن توركمن سردارلارىنينگ بو يكه- تأك صوراتـينى شول واقت ايرانده ماليه ماصلاحاتچيسى بولوپ ايشلأن آمريكالى مورگان شوستر آليپــدير.
 (منبع: بيست و دومين سالنامه دنيا. ص 361)
  ماريـدا قاوشيت حاندان مازالی ينگیلن ايرانلىلار، «علىنينگ آرينى وليدن آلديلار». 1862- نجى يـئـلدا خزر ياقا توركمنلرينگ اوستونه چوزيارلار. ايرانينگ ماقصادى اديل 20 يـئـل موندان اوزال گؤكلنگلرى بويون اگديريپ، ايرانه تابين ادينلريندن سونگرا يموتلارى- دا بويون اگديرمأگه سينانشيارديلار. 1862- نجى يـئـلـينگ باشلاريندا تهران حكومتى يايرادان بيان ناماسيندا يموتلاردان ايرانينگ حأكميتينى قبول اديپ، سالغيت تؤلمه گينى ايسلأپدير. يموتلار مونى قبول ادمه ديلر. شوندان سونگ ايرانلىلارينگ تالانگچيليقلى يؤريشلرى باشلانيار. اؤى-ايل دارغـاپ، انچمه توركمن اسير آلينيار. 1862- نجى يـئـلـينگ ماى آييندا توركمنلر آستراباد حأكمينه يوللان  وكيللرى بيلن، اسير آلنان توركمنلر بوشاديلان ياغـداييندا ايرانه سالغيت برجكديكلرينى مأليم اديأرلر. ايرانلىلار قبول ادمه يأرلر.
   شئيله ليك بيلن بو اورشلار بير يـئـل اوزاغـا چكيأر. 1863- نجى يـئـلـينگ بهاريندان باشلانان يموتلارينگ غـاضاپلى هجوملرى نتيجه سينده، 1864- نجى يـئـلدا ايران قشونينا باشتوتانليق ادن سپهسالار 67 پـياده توپارى، 400 آتلى، 24 سانى توپ بيلن يموتلارا قارشى يؤريشه باشلايار. يؤنه 1867- نجى يـئـلا چنلى توركمنلرينگ سلطان مأد ايشان آدلى يولباشچيلارى ديريكأ، ايرانلىلارا بويون اگمه ديلر. بو باردا انگلستانينگ تهـرانداقى ايلچيسى اليسون Ellisson، لندن- ه برن راپورتيندا (گزارش): " ايرانلى حأكملرينگ آچ گؤزليليگـى، يموتلارينگ آياغـا قالماغينا آليپ گلدى" ديـيپدير. سلطان مأد ايشان آرادان چيقاندان سونگ، يموتلارينگ آراسيندا يولباشچيليق اديپ، اولارينگ آغـزينى بيريگديريپ بيلجك گويچلى يولباشچى بولماندير. شونگا گؤرأ يموتلار موندان آرتيق ايران قشونىنينگ اؤنگونده تاپ گتيرمأن، ينگيليپديرلر. اؤيلرينى آليپ اتركـدن آشان آشئپدير. قـالانلارى بولسا اسير دوشوپدير.
  يموت توركمنلرينگ آياغـا قالماغيندان حاوصيلا(قـورقا) دوشن ايران شاسى، آسترابادا گليأر و توركمنلرينگ ايسلگـىنينگ نأمه ديگينى سورامان- ايده مأن، اسير دوشن اركك بالالارينگ كله لرينى كسيلمگينى بويوريار. ايران قشونيندا يؤرن انگليس ديپلوماتى تامسونThomson، مونونگ باريپ ياتان واغشيچيليقـديغينى و دنيأنينگ هيچ يرينده اسيرلر بيلن بولار يالى حركت اديلمه يأنديگينى آيديپ، پادشانى اؤز شوم پأليندن قايتاريپدير.
اسيرلرينگ آستراباتـدان تهـرانه آلنيپ گلينيشى بارادا تامسون، اليسونه شئيله يازيپدير:
« قينانچ بيلن من شو حابارى سيزه بريأرين، گؤرن زاتلاريم ديـيسنگ آيليغـانچ. ايران عسگرلرى، باشلارى كسيلن توركمنلرينگ كله لرينى آغـاچ يا- دا نايزا داقيپ، پادشانينگ اؤنگونده رژه گچديلر. گنگ طاراپى بو كله لرينگ همه سى ديـين يالى چاغـالار، حتى نأچه آيليق بأبكــلرينگدى. مانگا بريلن حابارلارا گؤرأ اسير دوشن توركمن عياللار بيلن آنگيرباش واغشيچيليق اديليپدير. اولار آياق يالانگ، اگين- اشيكلرى سال- سال، ايسغينسيز، پاى- پياده تهـرانه چنلى سويره نيپــدير.»
(ايراندان گيزلين حاطلار و اونونگ قـوشماچالارى، گيزلين سياسى بلليكلر. بو حاطلارى توركيه لى عاليم دكتر محمت ساراى اؤزونينگ "توركمنلر امپرياليسم دؤورينده" آدلى اثرينده گتريپدير. بو كتابى 1999- نجى يـئـلدا توركمنصحرالى ايلدشيميز قاديربردى رجائى پارس ديلينه ترجيمه اديپدير)
   1894- نــــجى يـئـلدا انـگلسيلى حــــــاربـــى وكيلى كلنل يـيت (Sir Charles E. Yate) توركمنصحرا سياحت اديأر. اول شول يـئـلـينگ 19- نجى نوامبرينده كوميش دفه ده گؤرن زاتلارى حاقيندا شئيله يازيپدير:
« مردم كميش تپه نيز از هيچ قدرت خاصى پيروى نمىكردند و نماينده با قدرتى هم از طرف حكومت نبود تا مطيع آن باشند، بهمين خاطر نيز وقتى از عامل ايرانى [ وى يك دوست تركمن است- يـيت] خواستيم تا كسانى را براى حفاظت از اردوگاه ما پيدا كند، هـرچه سعى كرد نتوانست كسى را پيدا كند. لذا خود بهمراه برادر و دو پسرش تا صبح به مراقبت پرداختند. فردا به افتخار حاجى ملا خواجه نياز كه از شاه ايران نشان طلا و لقب امين الرعايا را گرفته و ديگر ريش سفيدان مهمانى شامى برپا كردم. آنها از نبود آب آشاميدنى شكايت داشتند و از من خواستند تا آنرا به شاه بگويم. آنها گفتند وقتى آب اول بار مسير خود را تغيير داد ضمن تلگرافى از شاه خواستند تا برايشان چاره اى بيانديشد. شاه هم در تلگرافى به حكمران استرآباد دستور داد تا اقدامات مقتضى انجام گردد، اما نه حكمران و نه هيچ كس ديگر براى كوميش تپه قدمى برنداشت و از شناختى كه من از حكومت ايران و حكمران هاى محلى آن دارم مىتوانم با اطمينان بگويم كه نه حالا و نه در آينده هيچكس براى اين مردم كارى نخواهد كرد*.
سپاه قابلى در ايران وجود ندارد كه بتواند در سرزمين تركمن خود را حفظ كرده و در برقرارى نظم بكوشد. آنهائى هم كه در قلعه آق قلعه بسر ميبرند در واقع خود را در درون ديوارهاى بلند قلعه زندانى ساختند و حتى آنقدر توانائى  و قدرت ندارند كه بتوانند امنيت ارتباط خود با با استرآباد خود نيز مشرف برآن هستند حفظ نمايند»
(سفرنامه خراسان و سيستان. شرح سفر كلنل يـيت به ايران وافغـانستان در روزگار ناصرالدين شاه. ترجمه قدرت الله روشنى و مهـرداد رهبرى. انتشارات يزدان. چاپ اول 1365. ص 245 و 249و 253)
*- كلنل يـيت- ينگ بو اؤنگدن گؤريجيليگـى دوس- دوغرى بولوپ چئقدى. سبأبى120 يـئـلدان بأرى بو قئينچئلئق چؤزيلمأن گليأر.
                                                *********************
       ناصرالدين شانينگ حاربى سركرده لريندن محمدعلى قورقانچى 1327ق يـئـليندا، «نخبه كامرانى» آدلى اليازماسيندا توركمنلر باراسيندا شئيله فكر يؤره ديپ، مركزه راپورت بريپدير:
« ايلى به اطاعت ايل يموت در ايران نداريم و هيچوقت طالب اغتـشاش نيستند و اگر خوانين استرآباد آنها را جـّرى و جسور نكنند در تمام ايران رعيتى ساده و صادقتر از آن سرزمين ديده نشده است.»
(نخبه كامرانى. محمدعلى قورقانچى. برگرفته از كتاب "گرگان سرزمين طلاى سفيد: مسيح الله ذبيحى. 1350 ص 63)
                                                              **********
    1922-1909م/ 1291-1285– نجى شمسى يـئـللار آراليغيندا رشت شهـرينده انگلستانينگ كنسولى بولوپ ايشلأن «ه . ل. رابينو» ايكى گزه ك استرآباد و توركمنلرينگ آراسينا سياحت اديپدير. بيريسى 1908- نجى يـئـلـينگ بهاريندا  بئيله كيسى بولسا 1909- نجى يـئـلـينگ گويز آييندا. شول سياحاتلاردا رابينو « نصيرالكـُتــّاب» آديندا بير يازيجىنينگ اليازماسينا سالغيلانيپ، توركمنلر باراسيندا شئيله دييأر:
« در تأليف كوچكى بقلم نصيرالكتاب درباب دشت- گرگان متن نامه ذيل را خطاب از جانب احتشام الوزرا مأمور سابق دولت ايران در گنبدقابوس- به حكومت مركزى ديده ام: " شايد كسى حرف مرا باور نكند و اين اظهاراتم ممكن است درباره آنچه من در آينده خواهم گفت توليد ترديد نمايد، ولى باز وظيفه ام اينست كه بدولت ايران اطلاع بدهم كه يموت و گوكلان اتباع وفادارى هستند و هميشه حاضرند كه به ايران خدمت نمايند و اگر آنها شهـرت بدى پيدا كرده اند علتش آنست كه هيچوقت نماينده اى در دربار براى برطرف ساختن سوء تفاهمات نداشتند. حكام و مأمورين دولتى براى نفع شخصى و ازدياد شهـرت خويش همواره چنين وانمود كرده اند، كه بعضى قبايل تركمن نسبت بدولت علناً رويه سركشى دارند و دولت براى سركوبى اشرار فورى دستورات فرستاده است. چه بسا طـوايف بيگناهى را ديده ام كه با نهايت بىرحمى مورد چپاول و غـارت واقع شده اند. سران و ريش سفيدان تركمن بارها بمن گفته اند از تبعه روس شدن نفرت دارند، اما حاكم استرآباد آنها را به شورش وادار مىكند. و بهمين سبب اينطور وانمود مىكنند كه قبيله گوكلان سه سال از پرداخت باج استنكاف نموده و از فرمان دولت سرباز زده است. ولى آنها غـالبا باين جانب گفته اند كه به پرداخت ماليات حاضرند و قصد خلافى نسبت بدولت ايران ندارند.»
نصيرالكتاب باز مينويسد:« تركمن ها از ذكر دائمى اسم خدا و پيغمبر از جانب ايرانيان در شاهد گرفتن آنها بدرستى گفتار خود، نفرت دارند. چون يك نفر تركمن هيچوقت بخدا قسم نمىخورد و خيلى به ندرت سوگندى ياد ميكند. غـالبا حاضرند از ادعائى درباره مثلا ده شتر يا صد گوسفند چشم بپوشند، تا آن كه به قيد سوگند، مالى را از آن خود سازند. همچنين فرد تركمن هنگام حضور در محكمه راجع به نهب، قتل و يا غـارت از بيان حقيقت هـرچند كه بر ضرر او باشد استنكاف ندارد. دشوار است كه در سراسر ايران يك فرد مسلمان و مؤمن پيدا كرد كه چنين كارى بكند.»
   فارسلارينگ يرسیز يره قاسام و آنت ايچيشلرى باراسيندا انگليسلى جيمز موريه 1816-1810–نينجى يـئـللار آراليغيندا ايراندا بولوپ، سونگرا اؤز يادلالامارينى « سرگذشت حاجى باباى اصفهانى» آدلى كتابيندا جمع لأپدير. اول شئيله يازيار:
« رئيس قبيله كردان خطاب به ياران خود:
اى ياران به ايرانيان[بخوان فارسها- گ] دل مبنديد كه وفا ندارند. سلاح جنگ و آلت صلحشان همه دروغ است و خيانت. بهيچ و پوچ آدم را بدام ميندازند. هـر قدر به عمارت ايشان بكوشى بخرابى تو ميكوشند. دروغ، ناخوشى ملى و عيب فطرى ايشان است و قسمهايى كه مدام ميخورند شاهد بزرگ بر صدق اين معنى. قسمهايشان را ببينيد، سخن راست را چه حاجت به قسم. بجان تو، بجان خودم، بمرگ اولادم، بروح پدر و مادرم، بسر شاه، به جيقه شاه، بمرگ تو، به سبيل تو، به سلام عليك، به نان و نمك، به پيغمبر، به اجداد طاهـرين پيغمبر، به قبله، به قران، به حسن، به حسين، به دوازده امام، به چهارده معصوم، از اصطلاحات معمولى سوگند ايشان است و خلاصه آنكه از روح و جان زنده و مرده گرفته تا سر و چشم مقدس و ريش و سبيل مبارك و دندان شكسته و دست بريده تا به آتش و چراغ و آب حمام همه را مايه ميگذارند تا حرف خود را بكرسى نشانده، دروغ خود را راست بنمايند..»      
( سفرنامه حاجى باباى اصفهانى. جيمز موريه. ترجمه ميرزا حبيب اصفهانى و مقدمه جمالزاده. چاپ تهـران. موسسه و انتشارات اميركبير 1348)
  سونگرا بريتان كنسولى رابينو شئيله يازيار:
« بايد خاطر نشان كنم كه سكنه استرآباد پيش من اظهار ميكردند كه تركمنها را دهاتيان اتك[دامنه استرآباد] زياد تحريك مىكنند. اين دهاتيها غـالبا اسب و گله آنها را بسرقت مىبرند. حكام استرآباد به بهانه فرستادن سرباز جهت سركوب اشرار، جريمه هاى سنگين بر اهالى قبيله تحميل و بدين ترتيب جيب خود را پر ميكنند.»
(سفرنامه مازندران و استرآباد. تأليف ه. ل. رابينو. ترجمه غلامعلى وحيد مازندرانى. بنگاه ترجمه و نشر كتاب. تهـران 1342. صص 151 و 156)    
  فارسلار بيلن توركمنلرينگ آراسيندا اورش اودونينگ توتاشماغيندا كأماحال مذهب- دا آز رول اويناماندير. 1858- نجى يـئـلدا آستراباتدا بولان انگليس حاربيسى كاپـيتان ج. فرانسيس مكنزى اؤز يادلامالاريندا شئيله ديـيپدير:
« تعصبات مذهبى مجتهدى بنام ملارضا[در استراباد] اين نزاع را سخت تر كرده است. او از هـر فرصتى استفاده ميكند تا عليه تركمنها كه سنى مذهب اند اعلان جهاد كند.
   ملارضا بطور احمقانه اى متعصب است و حتى حاضر نيست کنسول اروپايى را بپذيرد. چندين بار دستور داده است كه آلات موسيقى لوطىها[نوازندگان] را بشكنند. در اواخر سال 1858 زنى را به اتهام قتل شوهـرش از استراباد نزد او آورده بودند. در واقع شوهـرش را مسموم كرده بود. كه كارى درخور مجازات بشمار مىآمد. ولى بنا به قوانين اسلام زنى را كه آبستن باشد نمىتوان كشت و ضمنا ملارضا مىبايست قبل از دادن حكم قتل تحقيق مفصلى به عمل مىآورد ولى او چنين كارى نكرده بود و دستور داده بود كه گردن زن را مانند گوسفند ببرند. بعد مىفهمد كه زن سه ماهه حامله است. بدين صورت ملارضا دو نفر را بقتل رسانده بود. چون ممكن بود كه اين موضوع باعث اشكالات بسيارى شود ملا سرو صداى آنرا خوابانده بود و به اقوام آن زن هـدايائى داده بود تا زبانشان را ببندند»
(ج.ف. مكنزى: سفرنامه شمال. ترجمه منصوره اتحاديه. نشر گستره. تهـران 1359)
  سيزينگ فكرينگزه گؤرأ بو ملارضانينگ شول واقت ادن جنایاتی حأضيركيلردن تفاوتى بارمى؟
يئنه بو بارده شئيله ديـيليپدير:
« تراكمه تا بياد داشتند كشتار شيعيان و تاراج اموال شغـل و سرگرمى آنها بوده»
(گلگون كفنان. سرتيپ ميرحسين يكرنگيان. فروردين 1336. ص 374)
                        ****************** 
   فارسلارينگ اؤويپ عارشا چئقاران يازيجيلاريندان قاسم غـنى و باستانى پاريزىنينگ اثرلرينده توركمنلر شئيله بير قارالانيپدير ولين حوداى ساقلاسين. دكتر قاسم غـنى كتابيندا (يادداشتهاى قاسم غنى ج1) توركمنلرى اسير آليپ ساتيان اديپ گؤركزيأر. باستانى پاريزى اوندانام اوزديريپ شئيله يازيار:
« اشعار مهدوم قلى(مخدوم قلى) شاعر تركمن كه سخت مورد احترام تركمانان است، مملو است از مسائلى كه مربوط به فروش دختران معصوم در خيوه است. پدر مهدوم قلى خود برده فروش بود و اسرا را خصوصا به خيوه مىبرد و ميفروخت، و اين رفتار او مورث آثارى شده است كه ركن ادبيات تركمانان است».
  اول سونگرا رضاخانينگ سركرده لرى جان محمد خانينگ توركمن توپراغينى قانا چايقانديغينا بگه نيپ، حـه شه للـه قاقيپ، شئيله يازيار:
« هـر كس هـر چه مىخواهد بگويد: من جاى پاى خداوند را در حوادث تاريخى جستجو مىكنم، مىخواهم بگويم تسلط سرهنگ جان محمدخان قاجار- پسر علاءالدوله- هم بر تركمنها و ظلم به آنها يك گوشه تلنگر خدائى است كه بر تركمنها وارد آمد و تحكيم قدرت سرلشكر مزين و زير و روشدن بناى مالكيت دشت تركمن، و جايگزينى سيستانىها در كشتزار تركمن تلنگر دوم همين خشم خدائى است.»
(ب.پاريزى: هشت الهف. چاپ دوم پاييز 1368. انتشارات نوين. تهـران. صص349 و 364 و 365)
                        *******************
   1925/1304ش يـئـلـينگ اكتبريندا توركمنصحرا باسيليپ آلناندان سونگرا، رضاخانينگ رژيمى، توركمنلرينگ آراسيندا فارسلاشديرما سياساتـينى گويچلنديريأر. بو باردا بىبى رابعه لوگاشوانينگ فارس ديلينه گچيريلن (ترجمه اديلن) كتابيندا شئيله ديـيليأر:
« مقامات ايرانى به فارسى كردن اجبارى تركمنها آغـاز كردند. همه مدارسى كه تدريس آنها به زبان تركمنى بود بسته شد. بجاى آنها مدارس دولتى باز كردند كه در آنجا تدريس به زبان فارسى بود. شرايط تحصيل كودكان تركمن بسيار سنگين بود. آرازبردى كه پـيشتر از او نام برديم مىگويد كه پس از استقرار حكومت در سراسر تركمنصحرا، زبان نامفهـوم فارسى اجبارى گرديد. تنها پسر بچگان بودند كه درس مىخواندند. كودكان را براى كوچكترين خطائى سخت كيفر مىدادند. براى همين بود كه بسيارى از والدين، فرزندان خود را براى تحصيل به تركمنستان شوروى فرستادند.
مقامات حكومتى مىكوشيدند هـرگونه و حتى كوچكترين جلوه آگاهى ملى را سركوب كنند. به تركمنها اجازه نمىدادند كه جامه ملى بپوشند، وضعى را كه در خانه به آن خو گرفته بودند، نگاه دارند، خوراكهاى خودشان را بپزند و حتى چاى سبز را به سبك تركمنى يعنى با پياله بنوشند، آنها مجبور بودند چاى معمولى و با استكانهاى كوچك بنوشند. تركمنها را براى كوچكترين خطايى جريمه ميكردند و كيفر مىدادند. كمتر تركمنى بود كه از مقامات حكومتى دست كم پنجاه تازيانه نخورده باشد.
حكومت براى آنكه تركمنها را بگونه اى قطعى به اطاعت در آورد و در عين حال سدى در برابر آنها پديد بياورد تصميم گرفت كه چندهزار خانوار از هزاره هاى(بربرىها) جنگجو را به زرخيزترين بخشهاى تركمنصحرا بكوچاند. بهترين زمينهاى بخش سيمرگان، همچنين امتيازات(معافيت پنج ساله از پرداخت ماليات و جز اينها) و كمك مالى به اينان وعده داده بودند. اما چون مقامات دولتى با واكنش سخت تركمنها مواجه شدند، از اين تصميم خود دست كشيدند.» (بىبى رابعه لوگاشوا: تركمنهاى ايران. ترجمه سيروس ايزدى و حسين تحويلى. نشر شباهنگ تهـران 1359. صص146 و 147)
                        ************************
     مكتبلرده فارسچا گپلتجك اوچين توركمن چاغـالارينا بريليأن قيناغـلار، «بأش يوسغا» مدرسه سينده اوقايان بالالارينگ انه- آتالارىنينگ استرآباد حأكمينه يازان شكايت ناماسيندا گؤركزيليپدير. بو خط 4/7/1311ش يـئـلدا يازيليپ، اونونگ اصل نسخه سى اولى آريق اوباسىنينگ مدرسه سينده ساقلانيار:
« مقام منيع رياست فرمانده تيپ مستقـل قشون استرآباد و صحرا دامت عظمه العالى
با كمال احترام معروض مىدارد- نظر باينكه ما اينجانبان شاگردان مدرسه دولتى بشيوسقه از مديرمان كه آقاى رونقى مىباشد خيلى ظلم و ستم مىبينيم. از آن وقت تابحال در مدرسه ما داخل شد از زبان ايشان سخن نيكى نشنيديم هـر روز دو دسته چوب از شاخه هاى درخت گرفته به در دفتر براى داغ شاگردان مىآورد و در موقع درس خواندن اگر مانند خودش ندانيم در هـر كلمه در دستمان چهار شلاق ميزند و پيوسته به كلاس وارد ميشود بىچوب نمىآيد و از ترس آنچه را كه ميدانيم يادمان ميرود. هميشه شغلش نسبت به شاگردان ظلم و تعدى است. لذا متمنى است نتيجه وصول قضيه مشاراليه حكم صادر و مرحمت فرمايئد. امر امر مبارك است. ايام عزت برقرار باد.
نيازقليچ، بهـرام محمد، باىنظر، تايلى، ايشان محمد، طواق، كريم، احمد، اوراق قلى، عبدالله، قربان، عبدالــولى، جمعه، رجب، جمعه قــلى، مــؤمن، خوجه- دردى، بابانياز، حاجى ويســقـلى، نعمت.
                         مراتب فوق را تصديق مىنمائيم
                                   ****************
  1929/1308- نجى يـئـلدا نشر بوليان «ستاره سرخ» نشريه سينده ايرانده ياشايان دورلى حالقلار باراسيندا شئيله ماغلومات بريليپدير:
«قسمت موسوم بفارس يا تاجيك مملكت كه امروزه بر عموم اهالى اين سرزمين حكمرانى ميكنند بيشتر از 45% جمعيت ايران نبوده و با وجود اين تمام اقتدارات حكومتى و ادارات و پست هاى دولتى را اين يك قسمت از سكنه و يا بعبارت صحيح تر صنف حاكمه آن اشراف و ملاكين و متفقين و عمال ايشان در دست گرفته و براى خود انحصار نموده اند. حاكمان، رؤساى ماليه، معارف، عدليه و معلمين و حتى عمال خيلى جزء،  ساير ولايات همه فارس و تقريبا نوباوگان طهـران و ملاك زاده هاى «دارالسلطنه مباركه»اند. تفاوت اقتصادى و معارفى و عدم تساوى درجه معلومات بين اهالى پايتخت و ولايات در نتيجه بىاعتنائى جنايتكارانه اولياى «دولت علـّيه» و عدم اختيار و استقلال ولايات در صرف بودجه محلى خويش- باندازه ايست كه تمام مشاغل دولتى قهـرا در انحصار پشت ميزنشينان طهـرانى واقع گرديده. دربين ايلات و دهات نه فقط مدرسه اى داير و معمول نيست كه حتى علوم دوره متوسطه و يا دوره ابتدائى را در ميان توده ترويج كند، بلكه هـرگاه يكى دو مدرسه مقدماتى هم موقتا در موقع ورود «موكب همايونى»[رضاشاه- گ] (براى گردش و يا "ملاحظات سياسى!" يعنى بزبان ساده براى ظاهـرفريبى و چپاول و اخذ رشوه و پيشكشى) با بودجه غيركافى در بين تراكمه و يا عربستان ايران مفتوح ميشود. در آنها هم بطور اجبار بزبان فارسى تدريس ميشود كه هيچ طفل بيچاره عرب و يا تركمن و كرد سر از «دروس و علوم» درنياورده و يا اگر هم با وجود همه موانع باصطلاح از رو درنرفته و با كمال اصرار بخواهد چيزى بفهمد، بايد با مشكلات و زحمات كمرشكن كار يكماهه را در عرض چندسال طى نمايد.»                          
(نشريه ستاره سرخ. ارگان كميته مركزى فرقه كمونيست ايران. سال اول. شماره 4-3  خرداد- تير 1308/ ژوين- ژوئيه 1929 -اطريش)
1377- نجى ه. قمرى/1856م يـئـلدا ايرانده چاپ بولان روزنامه لاردا «ايران» دیین بير مملكت بولمانى، اول دورلى مملكتلردن عمله گلن گؤرنوشينده آتلاندئرئليار، اونگا « ممالك محروسه» ديـئـليأنميش. شول وقت «مملكت فارس»، «مملكت خراسان»، «مملكت عـراق[رى و تهـران]» يالى بؤلونشيكلر بولوپدير. قاجارلار يوردى ايالتى و ولايتى شكلينده دورلانديريپديرلار. يكه بير حالقينگ آقاليغينى سوردورمأنديرلر.

1302- نجى شمسى يـئـليندا وزارت داخله(ايچرى ايشلر وزيرليگيندن) نخست وزيره يازيلان 1175- نجى نومورلى راپـورتـده، بيزينگ ياشايان توپراغيميزينگ رسمى آدى «حكومت استراباد و يموت» ديليپ گؤركزيليپدير.

MADAÝ HAN

Türk hakany Madaý hanyñ (Mete hanyñ-Alp är Tunganyñ) Media/Mad  patyşasy Keýhosrow tarapyndan namartlyk bilen öldürilmegi we Ferdosynyñ bu barada ýalan sözleri


   Türki halkalarynyñ taryhynda gaty kän hökümdarlaryñ atlary saklanyp, bakylyga siñip galypdyr. Olaryñ biri, Maday-Hytaý çeşmelerinde bu at Mode görnüşinde görnüşinde ýazylýar.[1] Ol atly Hakan bolup biziñ eýýamymyzdan öñki 7-njy asyrda ýaşap geçipdir we Türki halkalaryny birleşdirip, «Skit-kimmer» ady bilen şöhrat gazanan ägirt uly döwleti esaslandyrypdyr. Häzirki geografik karta boýunça göz öñüne getirilse, onuñ emperiýasy Hytaýdan Kawkaz respublikalaryna, Orsýden Kiçi Aziýa topraklaryny öz içine aýlar.
   Madaýyñ adynyñ yzyna «gara» lakamy dakylypdyr. Gadymy Türki dilde bolsa, bu söz «batyr» manyny berýär eken. Şeýle-de Türki halklar Madaýa «Alp är Tunga»-da diýipdirler. Bu diýldigi, «ýolbars ýaly batyr, gaýdusyz» diýldigi eken. Pars-täjikler bolsa oña «Afrasiýab» diýipdirler. Gadymy Pahlevi, parfiýa çeşmelerinde ol «Frasiýab» görnüşinde ýazylypdyr. «Fra, şan-şöhratly» bolup, «siýab, siýah» gara diýmekdir. Aslynda ol Afrasiýab däl-de, «Afre-siýah» görnüşinde bolmaly we ol Madaý hanyñ parsça adydyr.
   İñ gadymy Türki kowumlaryndan bolan Altaýlylaryñ arasynda «Madaý gara» ady bilen dessanlar toplumy biziñ günlerimize çenli saklanyp galypdyr.
  Herodotyñ bize galdyran maglumatlaryna görä, Maday gara, Alp är Tunga, Afrasiýabyñ Kiçi Aziýanyñ halklarynyñ üstünden hökümdarlygy 28 ýyl dowam edipdir. Madaý hanyñ Midia eden hüjümi bolsa pajygaly tamamlanypdyr. Bu waka şeýle bolupdyr:
   Medianyñ şasy Forat, Assiriýalar bilen bolan urşda ýeñilýär we özi-de ölýär. Onuñ ogly Kiaksar-Keýhosrow[2] atasynyñ goşuny ýañdan toplap, tertibe salýar we Assiriýalaryñ üstüne çozup Nim şäherini gabaýar. İne şol mahalam Madaý hanyñ ägirt uly goşuny Midianyñ üstüne dökülýär. Kiýhosrowyñ olary öz ýurtlarynyñ çäklerinden kowup çykarmaga güýji ýetmänsoñ hilä ýüz wurýar. Madaý hana ýaraşmagy teklip edýär. Onuñ bu teklibi kabul edilýär we ýaraşyk mejlisi başlanýar. Midia şasy Madaýa we onuñ esgerlerine bihuş ediji derman goşulan şerap berýär we şol mejlide-de olary tygdan geçirýär.
   Midia-Eýranyñ şasy Keyhosrow bilen Turanyñ hökümdary Madaý-Alp är Tunganyñ özara urşlary, Keýhosrowyñ hilegärlik, namartlyk bilen Madaý hany öldürişi baradaky wakalar pars-täjik we Türki halklarynyñ folklorlarynda, Ferdosynyñ «Şahnama» eserinde hem öz beýanyny tapypdyr. Ýöne Şahnamada Madý hanyñ-Afrasiýabyñ ölümi başgaçarak beýan edilýär, ýagny Keýhosrow ony söweşde ýeñýär we jezalandyryp öldürýär. Gadymy Türkiler bolsa Alp är Tungany öldüren Keýhosrowy näletläp, dessanlar, aýdymlar, rowaýatlar döredipdiler. Şeýle dessanlaryñ birinden bölekler Mahmyt Kaşgarynyñ «Diwan lugat Türk» eserinde-de getirlipdir.
   Alp är Tunga zäherli badany içirip, onuñ pajygaly takdyrynyñ üstünden gülýän Keýhosrow şeýle diýýär:
«Onuñ işin bitirdim,
Dostumny gaçyrdym,
Ölüm zährin içirdim,
İşte ýüzün tüýkürdim.»

   Alp är Tunganyñ ölümi bilen agylary M.Kaşgarly öz kitabynda getiripdir. Ol 14 setirden ybaray bolup, şu günki Türkmen zenanlarynyñ öz ýakyn adamlary ýogalandaky agylaryna gaty meñzeş. Şondan birnäçe setir:

«Alp är Tunga öldümi,
Ýaman dünýä galdymy,
Ýaman öjün aldymy,
İndi ýürek ýyrtylar.

Böri bolup öldüler,
Ýaka ýyrtyp durdular,
Aglap-aglap ýördüler,
Göz ýaşlary syl boldy.

Ýüregim täk-täk boldy,
Biten ýaramy dildi,
Geçmiş hatyra galdy,
Tün-tün ony küýsedim.




[1] Onuň aydy «Awestada Färnegersin» diýilip getirilýär, bu sözüň manysy bolsa «gorkunç» diýilip görkezilýär. Gadymy Pahlewi dilinde ol «Frasiýaw» diýilipdir. Ferdowsi Afrasiýabyň atasynyň adyny «Ýeşeng» diýip belleýär.
[2] Ferdowsynyň Şahnamasynda Keýhosrowyň atasy Siýawoş, enesiniň adyny bolsa Färengis (Ferigis) diýip görkezýär. Siýawoşyň ölümine buýruk berenligi sebäpli, Keýhosrow, Afrasiýaby öldürmek bilen atasynyň aryny alýar.